سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آیین دانایان 3

پدر پاشایی و خاطرات تلخ سال 88

وبلاگ بین الطلوعین در آخرین به روز رسانی خود نوشت: دارد به نام هنردوستی و هنرآفرینی و هنرورزی، بسیار دهشتناک و بی‌رحمانه با اسب چموش شهوت بر پیکره هنر تاخته ‏می‌شود. دارم به عینه می‌بینم آنهایی را که از هنرمندی فقط ژست‌هایش را آموخته‌اند و از هنرآفرینی اداهایش را و همین‌ها شده‌اند ‏سینه چاکان و فدائیان حریم هنر. آن هم چه هنری؟ هنری که خودشان تعریف می‌کنند.‏ 
 


هنری که روح هنر را فاقد است. هنری که غیر از جسدی از هنر را دارا نیست (آن هم اگر دارا باشد). اما امروز، بیش از پیش دلم ‏گرفت. وقتی که دیدم به اسم مرتضی پاشایی، خاطرات تلخ سال 88 را دارند بازآفرینی می‌کنند. و بیشتر دلم گرفت وقتی که دیدم ‏از طرف خانواده مرتضی پاشایی اینگونه بیانیه‌ای صادر شده است‎:‎‏ «طرفداران مرتضی کسانی هستند که شفای وی را از طریق ‏برگزاری زیارت عاشورا و دعای توسل می‌خواستند»؛ «شخص مرتضی پاشایی عاشق اهل بیت و اسلام و معنویت و مردم ‏بود»؛ «خانواده و خاندان مرتضی پاشایی افرادی در خط انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی و از مریدان اهل بیت‌اند».‏‎ 
 
و دلگیرم از اینکه پدر بزرگوارش گفته است: «ما از اینکه برخی افراد از ابراز احساسات مردم سوء استفاده کرده و برخی ‏اجتماعات را به حاشیه کشانده‌اند بسیار متأسفیم و می‌دانیم که طرفداران واقعی پسرم خواستار ایجاد هیچ نوع حاشیه‌ای نیستند‎.‎‏»‏‎ 
 
دلگیری‌ام از چند جهت است. یکی اینکه اصلاً چرا باید مرگ یک هنرمند بشود بهانه «هل مِن مبارِز» سر دادن مدعیانی که بارها ‏و بارها در میدان منطق پشت و پوزشان به خاک سائیده شده است. ‏ 
 
دیگر اینکه چرا برخی‌ها آنقدر بی‌ملاحظه‌اند که برای خانواده داغدار یک هنرمند، دغدغه‌ای غیر از غم از دست دادن عزیزشان ‏بیافرینند که بر بار مصیبتشان بیفزاید و آن خانواده معزا درصدد صدور بیانیه برای رفع آن دغدغه برآیند. آن مادر و پدر چه ‏گناهی کرده‌اند که فرزندشان هنرمند بوده؟ من از اینها دلم گرفته. خیلی هم‎ ... 
 
این مرگ‌ها، این رفتن‌ها، این نماندن‌ها، ماندنی نیستند. همه این اتفاقات می‌گذرند و روسیاهی‌اش برای آنهایی می‌ماند که به نام ‏هنر، در پی چیزی غیر از هنر هستند. زنده باد شرف و عزت، زنده باد هنر عاری از شهوت، زنده باد حقیقت، زنده باد به داغدار ‏و معزا تعزیت و تسلیت‎